حکایت کوتاه و خواندنی ملانصرالدین | حکایت پند آموز ملانصرالدین
حکایت ملانصرالدین
حکایت یکی از اصطلاحات شیرین زبان و داستان گویی در فرهنگ ایرانی است. معمولا حکایت ها در قالب داستان های کوتاه با شخصیت هایی تصویری و مجازی روایت میشوند که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم درس و پندی برای خواننده یا شنونده داشته باشد.
حکایت ملانصرالدین و عزاداری
روزی ملا النصرالدین که گرسنه بود در خانهای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست. دخترکی که در خانه بود و گفت : «در خانه نان نداریم!»
ملاالنصرالدین گفت: «پس حداقل لیوانی آب بده!»
دخترک دوباره پاسخ داد:« آب هم نداریم!»
در میان اخبار
- تکنیک پومودورو: روشی ساده و موثر برای افزایش تمرکز و بهرهوری
- تکنیکهای خودگویی | ترفندهای جایگزین کردن خودگوییهای منفی با مثبت
- امروز با سعدی | غزل شماره ۲۳ | رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما...
- عمل جراحی استاد بزرگ و صاحب سبک جوجیتسو در ایران | هانشی امیر همسایه کیست؟
- معرفی کتاب وابی سابی اثر بث کمپتن | بینش ژاپنی در مورد زندگی نه چندان بی نقص ولی کامل
ملاالنصرالدین که آشفته شده بود پرسید:«اصلا بگو ببینم مادرت کجاست؟»
دخترک پاسخ داد : «به عزاداری رفته است!»
ملاالنصرالدین گفت: «با این حال و روزی که خانه شما دارد،باید همه قوم و خویشانتان برای عزاداری به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید!»
دیدگاه ها
جالب بود ممنون
وای دلم عالی بود 😅😅😀😁 راست گفته بود ملانصرالدین
اینگرسنگیملاروچنددفعهگوشزدمیکنیکرنیستم
پربیننده ترین
اخبار داغ
دیدگاه ها
جالب بود ممنون
وای دلم عالی بود 😅😅😀😁 راست گفته بود ملانصرالدین
اینگرسنگیملاروچنددفعهگوشزدمیکنیکرنیستم