حکایت نزاع حجاج از باب هفتم گلستان سعدی | پند و قند از سعدی شیرینسخن
حکایت نزاع حجاج از باب هفتم گلستان سعدی را در ادامهی مطلب بخوانید.
حکایت از باب هفتم گلستان سعدی
باب هفتم در تأثیر تربیت
سالی نزاعی در پیادگان حجیح (حجاج) افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم کجاوه نشینی را شنیدم که با عدیل خود میگفت یا للعجب پیاده عاج چو عرصه، شطرنج بسر میبرد فرزین میشود یعنی به از آن میگردد که بود و پیادگان حاج بادیه بسر بردند و بتر شدند.
از من بگوی حاجی مردم گزای را
کو پوستین خلق به آزار میدرد
حاجی تو نیستی شترست از برای آنک
بیچاره خار میخورد و بار میبرد
حکایت نزاع حجاج به زبان ساده
یک سال همراه گروهى پیاده به سوى مکه براى انجام مراسم حج رهسپار بودیم. بین پیادگان نزاع و کشمکشى شد. به سر و صورت هم افتادند و داد و فحش و ستیز و درگیرى بالا گرفت. یکى از کجاوه نشینان به هم پالکى خود گفت: عجبا! پیاده عاج (استخوان دندان فیل) هنگامی که به پایان بازى شطرنج مى رسد به مقام وزیری مى رسد، به عبارت دیگر مقامش بهتر از آنچه در قبل بود مى شود، ولى پیادگان راه حج که بیابان عربستان را به پایان مى رسانند حالشان بدتر مى شود.
در میان اخبار
- تکنیک پومودورو: روشی ساده و موثر برای افزایش تمرکز و بهرهوری
- تکنیکهای خودگویی | ترفندهای جایگزین کردن خودگوییهای منفی با مثبت
- امروز با سعدی | غزل شماره ۲۳ | رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما...
- عمل جراحی استاد بزرگ و صاحب سبک جوجیتسو در ایران | هانشی امیر همسایه کیست؟
- معرفی کتاب وابی سابی اثر بث کمپتن | بینش ژاپنی در مورد زندگی نه چندان بی نقص ولی کامل
کجاوه: نشیمنی روپوش دار که از چوب می سازند و یک جفت آن را به یکدیگر بسته بر شتر و یا استر بار کنند و در هر یک از آن دو کسی می نشیند.
هم پالکی یا هم پالگی: کسی که با دیگری در یک پالکی و کجاوه نشیند.
مردم گزا: گزنده مردم.
این حکایت بدین معناست که: یکى از محمل نشینان شتر، به محمل نشین دیگر که هر دو محمل، بر پشت یک شتر بود گفت:
در بازى شطرنج، مهره اى به نام پیاده وقتى به آخر بساط شطرنج برسد، مقابلش بالا مى رود و وزیر مى گردد. ولى برخی حاجیانی که در راه به جنگ و ستیز بر مى خیزند و به هدف از حج که وحدت دل و وحدت صفوف است توجه ندارد، وقتى به پایان راه رسید، مقامشان بدتر از حالت سابق مى گردد.