دو حکایت خندهدار و خواندنی از ملانصرالدین | حکایت ملانصرالدین و طلبکارهایش
حکایت ملا نصرالدین و طلبکارهایش
دو حکایت خندهدار و خواندنی از ملانصرالدین را در ادامهی مطلب بخوانید.
برای مطالعه حکایت ملا نصرالدین و طلبکارهایش با ما در ادامه همراه باشید.
روزی ملا نصرالدین چون نمیتوانسته طلبش را پرداخت کند، خودش را از دست طلبکاران به مردن میزند.
در میان اخبار
- تکنیک پومودورو: روشی ساده و موثر برای افزایش تمرکز و بهرهوری
- تکنیکهای خودگویی | ترفندهای جایگزین کردن خودگوییهای منفی با مثبت
- امروز با سعدی | غزل شماره ۲۳ | رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما...
- عمل جراحی استاد بزرگ و صاحب سبک جوجیتسو در ایران | هانشی امیر همسایه کیست؟
- معرفی کتاب وابی سابی اثر بث کمپتن | بینش ژاپنی در مورد زندگی نه چندان بی نقص ولی کامل
بعد از اینکه بدن او را شستشو دادند، کفن میکنند. او را در تابوت قرار داده به طرف گورستان میبرند تا دفن کنند، اما تشییع کنندگان راه قبرستان را گم میکنند و هر چه میگردند موفق نمیشوند که راه را پیدا کنند.
ملا نصرالدین که طاقت خنگی آنها را نداشت از میان تابوت بلند شد و گفت راه قبرستان از آن طرف است!
زرنگي
ملا ميخواست مهري براي پسرش بكند كه نام پسرش بر روي آن نوشته شده باشد. در آن شهر مرد حكاكي زندگي ميكرد كه براي كندن هر حرف در روي مهر يك دينار ميگرفت. ملا به نزد وي رفته و گفت: جناب حكاك من ميل دارم مهري برايم بكني كه نام پسرم بر رويش نوشته شده باشد. مرد حكاك گفت: قيمت كار مرا كه ميداني براي هر حرف يك دينار بايد بپردازي. ملا سرش را جنباند و گفت: بلي. مرد حكاك گفت: خوب اسم پسرت چيست؟ ملا فكري كرد و گفت: (خس) مرد مزبور فت: دو دينار بايد بدهي. ملا دو دينار داد و حكاك شروع به كار كرد و پس از چند دقيقه اي كلمه (حس) را روي مهر كند و نوبت نطقه اي رسيد كه بايد روي (ح) بگذارد كه ملا دست وي را گرفته گفت: جناب حكاك خواهش دارم نقطه را به جاي آنكه در سر (ح) بگذاري در داخل شكم (س) بگذار حكاك آن كار را كرد و كلمه (حسن) در روي مهر نقش بست و ملا مهر را گرفته و گفت: من به جاي سه كلمه پول دو كلمه را دادم جناب حكاك باشي زرنگ.
دیدگاه ها
سه کلمه نه سه حرف.
پربیننده ترین
اخبار داغ
دیدگاه ها
سه کلمه نه سه حرف.