شعر عاشقانه از سعدی | ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
این شعر زیبا و عاشقانه از سعدی را از دست ندهید.
این شعر زیبا و عاشقانه از سعدی را از دست ندهید.
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هرچه در او هست صورتاند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هرکه را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی به هر لقب که تو خوانی...
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پردهها به درافتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام ما برسانی
سر از کمند تو «سعدی» به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
در میان اخبار
- تکنیک پومودورو: روشی ساده و موثر برای افزایش تمرکز و بهرهوری
- تکنیکهای خودگویی | ترفندهای جایگزین کردن خودگوییهای منفی با مثبت
- امروز با سعدی | غزل شماره ۲۳ | رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما...
- عمل جراحی استاد بزرگ و صاحب سبک جوجیتسو در ایران | هانشی امیر همسایه کیست؟
- معرفی کتاب وابی سابی اثر بث کمپتن | بینش ژاپنی در مورد زندگی نه چندان بی نقص ولی کامل
کپی لینک کوتاه خبر: https://jeldnews.com/d/4yage4